اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۱

چرخه حیات

هر روز که میگذرد، بیشتر از قبل به این باور اعتقاد پیدا میکنم که فرصت های زندگی کردن خیلی زود از دست میروند. و این برای کسی که منتظر است، معلق مانده یا بر سر دوراهی قرار دارد، بسیار کشنده است. از طرفی دیگر هیچ کس نمیتواند برای روز آینده زندگی خود حتی برنامه ای بریزد که فرصت ها را مدیریت کند. در این بین فقط خودت میمانی و دل خودت، که مانده است برود یا بماند، بگوید یا نگوید. وقتی تصمیم به سکوت گرفتی باید برای همیشه سکوت کنی. دیگر نمیتوانی بگویی میخواهمت، چون تصمیم گرفتی ساکت بمانی، چه به قهر چه به انفعال. باز باید منتظر فرصتی باشی تا آن موقع دوباره بگویی یا نگویی. و این چرخه آنقدر تکرار میشود تا سرانجام دیگر برای همیشه این فرصت از دست میرود. با کوچ، با یار دیگری شدن، با مرگ. دست آخر خودت میمانی و دلت و سکوتی که اختیار کرده ای.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر